تحملش سخت است اما صبر میکنم
نه شوقی برای ماندن ، نه حسی برای رفتن ،
نه اشکی برای ریختن ، نه قلبی برای تپیدن
نه فکر اینکه تنها میشوم ، نه یاد آنکه فراموش میشوم
بی آنکه روشن باشم ، خاموش شدم ،
غنچه هم نبودم ، پرپر شدم بی آنکه گناهی کرده باشم ،
پر از گناه ، یخ بسته ام دیگر ای خدا…
تحملش سخت است اما صبر میکنم ،
او که دیگر رفته است ، با غمها سر میکنم
شکست بال مرا برای پرواز ، سوزاند دلم را ،
من مانده ام و یک عالمه نیاز...
نه لحظه ای که آرام بمانم ، نه شبی که بی درد بخوابم !
نه آن روزی که دوباره او را ببینم ،
نه امروزی که دارم از غم رفتنش میمیرم…
نه به آن روزی که با دیدنش دنیا لرزید ،
نه به امروزی که با رفتنش دنیا دور سرم چرخید
پر از احساس اما بی حس ، لبریز از بی وفایی، خالی از محبت!
این همان نیمه گمشده من است ؟
پس یکی بیاید مرا پیدا کند ،
یکی بیاید درد دلهای بی جواب مرا پاسخ دهد!
یکی بیاید به داد این دل برسد ، اینجا همیشه آفتابی نبوده ،
هوای دلم ابری بوده مینوشتم ، نمیخواند ، اگر نمی رفتم ،
نمی ماند ،رفتم و او رفته بود ، همه چیز را شکسته بود،
روی دیوار اتاق نوشته بود که خسته بود !
دلی را عاشق کنی و بعد خسته شوی ،
محال است که به عشق وابسته شوی !
با عشق به جنون رسیدم ، همه چیز را به جان خریدم ،
جانم به درد آمد و روحم در عذاب ، لعنت بر آن احساس ناب ،
که دیگر از آن هیچ نمانده ، هیچکس هنوز آن شعر تلخ مرا نخوانده !
نظرات شما عزیزان:
من تازه اومدم وبمو اپ کردم توام جزو اد لیستم بودی دوس داشتی بیا
قرفونت